قوله: أ لمْ یروْا یعنى اهل مکه کمْ أهْلکْنا قبْلهمْ من الْقرون الم یعتبروا بمن هلک قبلهم فیومنوا مخافة ان ینزل بهم مثل ما نزل بمن قبلهم. مشرکان مکه را میگوید: نه نگرند و عبرت نگیرند بآن گذشتگان و رفتگان ازین جهان و جهانیان داران و ستمکاران که ما چون ایشان را هلاک کردیم و از خانه و وطن برانداختیم و نام و نشان ایشان از زمین برگرفتیم، نترسند اینان که با ایشان همان کنیم که با آنان کردیم. اهل کل عصر قرن سموا بذلک لاقترانهم فى الوجود، و «کم» موضعه نصب باهلکنا، و الجملة فى تقدیر النصب بیروا.


و أنهمْ إلیْهمْ لا یرْجعون بدل من الجملة، و المعنى: انهم لا یعودون الى الدنیا و لا یرجعون الیهم یوم القیمة نمیدانند و نمى‏بینند که ما چند هلاک کردیم پیش ازیشان از گروه گروه و آنکه از ان هلاک کردگان و گذشتگان هیچکس باز نمى‏آید، همه میروند و کس را بازگشت نه، همه میروند و دیده عبرت نه.


فى الذاهبین الاولی


ن من القرون لنا بصائر

لما رأیت مواردا


للموت لیس لها مصادر

و رأیت قومى نحوها


تمضى الاکابر و الاصاغر

لا یرجع الماضى الى


و لا من الباقین عابر

ایقنت انى لا محا


لة حیث صار القوم صائر

و إنْ کل لما جمیع لدیْنا محْضرون اى نجمعهم یوم القیمة للحساب و الجزاء على الاعمال. ابن عامر و حمزه و عاصم «لما» بتشدید خوانند و باین قراءت «ان» بمعنى جحد است و «لما» بمعنى الا، اى و ما کل الا جمیع لدینا محضرون. باقى قرا «لما» بتخفیف خوانند. و باین قراءت «ان» تحقیق سخن راست و «ما» صلت و زیادت توکید یعنى: و ان کل لجمیع لدینا محضرون.


«و آیة» رفع بالابتداء «لهم» خبره، «الارض المیتة» اى الیابسة. «احییناها» بالمطر، و أخْرجْنا منْها حبا من الحنطة و الشعیر و ما اشبههما الحب الذى یطحن و البذر الذى یعصر منه الدهن و الحبة عجم العنب، «فمنه» اى من الحب «یأکلون».


«و جعلْنا فیها» اى فى الارض، «جنات» بساتین، منْ نخیل و أعْناب و فجرْنا فیها من الْعیون.


«لیأْکلوا منْ ثمره» اى ثمر الماء، لان الماء اصل الجمیع. و قیل: من ثمر ذلک.


قرأ حمزة و الکسائى: «من ثمره» بضمتین، و الباقون «ثمره» بفتحتین. «و ما عملتْ» بغیر الهاء قراءة اهل الکوفة، و بالهاء قراءة الباقین. «ما» درین موضع بر دو وجه است: یکى بمعنى «الذى» یعنى: و الذى عملت ایدیهم، اى غرست و زرعت و حفرت میگوید: بستانها کردیم از آنچه ایشان کشتند و نشاندند و چشمه‏ها گشادیم از آنچه ایشان کندند و کاویدند. وجه دوم ماء نفى است یعنى: لیأکلوا من ثمره و لم تعمله ایدیهم تا از ان میوه‏ها خورند که نه از صنع ایشانست رویانیدن آن و نه کار ایشانست بیرون آوردن آن، ایشان کشتند اما ببر نیاوردند ایشان نشاندند اما ببار نیاوردند ایشان کندند اما از سنگ آب نیاوردند، همانست که جاى دیگر فرمود میوه را: «ما کان لکمْ أنْ تنْبتوا شجرها» و آب را گفت: «و ما أنْتمْ له بخازنین» جاى دیگر فرمود: «أ أنْتمْ تزْرعونه أمْ نحْن الزارعون»، «أ أنْتمْ أنْزلْتموه من الْمزْن أمْ نحْن الْمنْزلون» و قیل: اراد العیون و الانهار التی لم تعملها ید خلق مثل دجلة و الفرات و النیل و نحوها. و قوله «ایدیهم» هذا کنایة عن القوة لان اقوى جوارح الانسان فى العمل یده فصار ذکر الید غالبا فى الکنایة، و مثله قوله: ذلک بما قدمتْ أیْدیکمْ. و فى کلام العجم: بدست خویش کردم بخویشتن: و انت لا تنوى الید بعینها. أ فلا یشْکرون استفهام بمعنى الامر، اى لیشکروا نعمى.


ثم نزه نفسه عز و جل فقال: سبْحان الذی خلق الْأزْواج کلها اى الاجناس و الاعمال و الانواع، مما تنْبت الْأرْض من الحبوب و الثمار و الحشیش و الاشجار، و منْ أنْفسهمْ یعنى الذکور و الاناث و مما خلق من الاشیاء من دواب البر و البحر یقال خلق الله دابة ملأت ثلثى الارض و دواب البر و البحر الف صنف لا یعلم الناس اکثرها، یقول الله تعالى: و ننْشئکمْ فی ما لا تعْلمون‏ و یخْلق ما لا تعْلمون.


و آیة لهم اى لاهل مکة تدل على قدرتنا: «اللیْل نسْلخ» اى ننزع و نکشط منه النهار فإذا همْ مظْلمون داخلون فى الظلمة، و المعنى: نذهب بالنهار و نجى‏ء باللیل و ذلک ان الاصل هى الظلمة و النهار داخل علیها اذا غربت الشمس سلخ النهار من اللیل فتظهر الظلمة، اى سلخنا الضوء الذى هو شعاع الشمس من الهواء و کان کاللباس للهواء فصار لیلا کما ینزع اللباس من الشی‏ء، و منه قولهم: سلخت المرأة جلبابها اى نزعته.


و الشمْس تجْری یعنى: و آیة لهم الشمس تجرى، «لمسْتقر لها»، اى الى مستقر لها. معنى آنست که: خورشید میرود تا آرامگاه خویش و آرامگاه وى زیر عرش عظیم است. خبر درست است از مصطفى صلوات الله و سلامه علیه که فرمود فرا بو ذر غفارى: یا با ذر هیچ دانى که این آفتاب که فرو میشود کجا میرود؟ بو ذر گفت: الله و رسوله اعلم، رسول فرمود: همى رود تا بزیر عرش او را قرار گاهى است، چون آنجا رسد سجود کند، پس دستورى خواهد تا از مشرق برآید بر عادت خویش، هر روز دستورى مى‏یابد و از مطلع خویش بر میآید تا روزى که او را دستورى ندهند، شفیع طلب کند و شفیع نیابد، دیر بماند و وقت در گذرد بداند که اگر نیز دستورى یابد بمشرق نرسد بنالد گوید: خداوندا مشرق دور است چه فرمایى؟ فرمان آید که از جاى خویش برآى آن گه از مغرب برآید و آن نشان مهین است از نشانهاى قیامت، آن گه مصطفى فرمود علیه السلام: «أ تدرون متى ذاکم؟ حین لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل».


و گفته‏اند: مستقر وى آنست که در غروب و طلوع هر روز او را مشرقى و مغربى است، آن روز که باقصى المشارق و آخر المغارب رسد بمستقر خویش رسد، لانها لا تجاوزه. و قیل: «مستقرها» نهایة ارتفاعها فى السماء فى الصیف و نهایة هبوطها فى الشتاء. و در شواذ خوانده‏اند: «و الشمس تجرى لا مستقر لها» و هو قراءة ابن مسعود یعنى انها جاریة ابدا لا تثبت فى مکان، همانست که جاى دیگر فرمود: «و سخر لکم الشمْس و الْقمر دائبیْن» این خورشید بر دوام همى رود او را آرام نه و باز ایستاد نه تا آن گه که دنیا بسر آید و بنهایت روش خویش رسد.


«و الْقمر قدرْناه منازل» نافع و ابن کثیر و ابو عمرو و یعقوب «و القمر» برفع خوانند بر معنى ابتدایا بر تقدیر: و آیة لهم القمر. باقى بنصب خوانند یعنى: و قدرنا القمر. «قدرناه» اختیار بو حاتم رفع است و اختیار ابو عبید نصب، نظیره قوله تعالى: و قدره منازل لتعْلموا عدد السنین و الْحساب میگوید: ماه را در رفتن اندازه کردیم منزلهایى که اول آن شرطین است و آخر آن بطن الحوت تا درین منزلها میرود هر شب بمنزلى فروآید بیست و هشت منزل اندر دوازده برج فلک در هر برجى دو روز و سه یکى بماند تا در یک ماه فلک بتمامى باز برد و آن روز که بمنزل آخر رسد «عاد کالْعرْجون الْقدیم» آن شاخ خرما بن که بر سر خوشه دارد چون یک سال برآید کهن گردد و خشک شود باریک و ضعیف و زرد شود و از خشکى متقوس گردد، رب العالمین میفرماید: ماه نو در آخر ماه هم چنان گردد، و در آن آیت دیگر فرمود: لتعْلموا عدد السنین و الْحساب این زیادت و نقصان ماه از آنست تا بر دیدار ماه و شمار رفتن او سال و ماه و روزگار میدانید.


«لا الشمْس ینْبغی لها» اى یسهل لها، بغیت الشی‏ء فانبغى لى، اى استسهلته فتسهل لى و طلبته فتیسر لی، یقول عز و جل: لا الشمْس ینْبغی لها أنْ تدْرک الْقمر لاختلاف مکانیهما فان القمر فى السماء الدنیا و الشمس فى السماء الرابعة. «و لا اللیْل سابق النهار » لاختلاف زمانیهما فان زمان النهار وقت طلوع الشمس و زمان اللیل زمان غیبتها، سلطان قمر شب و سلطان آفتاب روز، میگوید: نیست ایشان را که امروز بر هم رسند یا بر سلطان یکدیگر زور کنند و پیشى گیرند تا بروز قیامت، پس چون قیامت پدید آید هر دو بر یکدیگر رسند چنانک رب العزة فرمود: و جمع الشمْس و الْقمر اما امروز یکى در فلک خویش میرود و بسلطان خویش مینازد. فذلک قوله: و کل فی فلک یسْبحون السبح الانبساط فى السیر کالسباحة فى الماء.


و آیة لهمْ أنا حملْنا ذریتهمْ قرأ نافع و ابن عامر و یعقوب: ذریاتهم» على الجمع، و قرأ الآخرون: «ذریتهم» على التوحید، و المراد بالذریة ها هنا الآباء و الاجداد. و اسم الذریة یقع على الآباء الذین ذرى منهم الاولاد و الذریة فى قوله منْ حملْنا مع نوح هم الاولاد الذین ذروا من الاماء، و الذرء الخلق، و «الْفلْک الْمشْحون» هو سفینة نوح علیه السلام الآباء فى سفینة و الأبناء فى اصلابهم.


و خلقْنا لهمْ منْ مثْله ما یرْکبون یعى الزوارق و صغار السفن. و قال ابن عباس: هو الإبل تحمل فى البر کما تحمل السفن فى البحر. میگوید: در بر آفریدیم مانند کشتى در بحر تا خلق بر ان مى‏نشینند و از آن منفعت همى گیرند. جاى دیگر فرمود: و حملْناهمْ فی الْبر و الْبحْر ما فرزندان آدم را برداشتیم در دشت و در دریا، در دشت و صحرا باشتران و در دریا بکشتى. و گفته‏اند: سه چیز آنست که الله راند بکمال قدرت خویش: شتران در صحرا و میغ در هوا و کشتى در دریا.


قوله: و إنْ نشأْ نغْرقْهمْ نعمتهاى خویش بر شمرد و عطاها بر داد آن گه آیت قهر و هیبت بر پى آن داشت تا ایشان را تنبیه کند و خبر دهد که نعمت بشکر مقابل کنید و عطا بطاعت او بکار دارید، اگر نکنید نعمت بر شما و بال کنم و آن کشتى و آن دریا سبب هلاک کنم فذلک قوله: و إنْ نشأْ نغْرقْهمْ فلا صریخ لهمْ اى لا مغیث لهم، و لا همْ ینْقذون ینجون من الغرق.


إلا رحْمة منا و متاعا إلى‏ حین اى الا ان نرحمهم و نمتعهم الى انقضاء آجالهم فهما منصوبان على المفعول له، و الرحمة هاهنا المهلة.


و إذا قیل لهم اتقوا ما بیْن أیْدیکمْ و ما خلْفکمْ قال ابن عباس: «ما بیْن أیْدیکمْ» یعنى الآخرة فاعملوا لها، «و ما خلْفکمْ» یعنى الدنیا فاحذروها و لا تغتروا بها. و قیل: معناه اتقوا الذى قدمتم بین ایدیکم من الذنوب و الذی خلفکم منها لم تعملوها بعد و انتم عاملوها.


قال شقیق البلخى: لانا مما لم اعمل من الذنوب اشد خوفا مما عملت. و قال قتادة: «اتقوا ما بیْن أیْدیکمْ» اى اتقوا نکالا کنکال من کان قبلکم من الامم «و ما خلْفکمْ» اى اتقوا قیام الساعة میفرماید: بپرهیزید از چنان فضیحت و چنان عقوبت که پیشینان را بود، آن مکنید که ایشان کردند که بشما رسد آن عقوبت که بایشان رسید، همانست که فرمود: «فإنْ أعْرضوا فقلْ أنْذرْتکمْ صاعقة مثْل صاعقة عاد و ثمود». «و ما خلْفکمْ» اى اتقوا قیام الساعة التی خلفکم بترسید از قیامت که میآید در قفاى شما، یعنى آن مکنید که در قیامت شما را بآن عذاب کنند و جواب این سخن محذوف است، اى اذا قیل لهم اتقوا لم یتقوا و لم یرتدعوا.


و ما تأْتیهمْ منْ آیة منْ آیات ربهمْ اى دلالة على صدق محمد (ص)، «إلا کانوا عنْها معْرضین». قوله: «من آیة» این «من» تحقیق نفى است «منْ آیات ربهمْ» «من» تبعیض است.


«و إذا قیل لهمْ، یعنى لمشرکى قریش: «أنْفقوا مما رزقکم الله» تصدقوا على الفقراء و انفقوا على المساکین مما زعمتم من اموالکم انه لله و هو مما جعلوه لله من الحرث و الانعام، قال الذین کفروا للذین آمنوا أ نطْعم منْ لوْ یشاء الله أطْعمه قالوها استهزاء، لا نطعمهم و لا نعطیهم و لم یعرفوا ان الله امرهم بذلک تعبدا و امتحانا للعباد لیبلوا الغنی بالفقیر فیما فرض له فى مال الغنى، إنْ أنْتمْ إلا فی ضلال مبین فیه ثلاثة اقوال: احدهما انه من تمام کلام الکفار قالوا للمومنین: انتم فى ضلال مبین حیث ترکتم دین آبائکم و اتبعتم محمدا صلى الله علیه و سلم. و قیل: هو جواب من الله لهم. و قیل امر المومنین بان یقولوا لهم «إنْ أنْتمْ إلا فی ضلال مبین».


و یقولون متى‏ هذا الْوعْد یعنون وعد البعث و فیه اضمار، التأویل: ارونا إنْ کنْتمْ صادقین و انما ذکر بلفظ الوعد دون الوعید لانهم زعموا ان لهم الحسنى عند الله ان کان الوعد حقا.


«ما ینْظرون» اى ما ینتظرون، «إلا صیْحة واحدة» هذه الصیحة صعقة القیامة ینفخ فى الصور ثلث نفخات: الاولى نفخة الفزع و الثانیة نفخة الصعقة و الثالثة نفخة القیام لرب العالمین بین کل نفختین اربعون سنة، و هذه الآیة فى النفخة الثانیة، «تأْخذهمْ» اى تلحقهم «و همْ یخصمون» قرأ حمزة «یخصمون» بسکون الخاء و تخفیف الصاد، اى یغلب بعضهم بعضا بالخصام، و قرأ الآخرون بتشدید الصاد، اى یختصمون، فادغمت التاء فى الصاد، ثم ابن کثیر و یعقوب و ورش یفتحون الخاء، و ابو عمرو یختلس فتحة الخاء، و قرأ الباقون بکسر الخاء.


روى ان النبى (ص) قال: «اتقوا من الساعة و قد نشر الرجلان ثوبهما فلا یتبایعانه و لا یطویانه و اتقوا من الساعة و قد رفع الرجل اکلته فلا یطعمها».


«فلا یسْتطیعون توْصیة» اى لا یقدرون على ان یوصى بعضهم بعضا، «و لا إلى‏ أهْلهمْ یرْجعون» یعنى ان الساعة لا تمهلهم لشى‏ء بل یموتون حیث یسمعون الصیحة. معنى آیت آنست که: اسرافیل در صور دمد یعنى نفخه صعق و مردم غافل باشند از قیامت و با یکدیگر در آویخته در معاملت و متاجرت، چنان که جامه‏اى در دست دو کس باشد بایع و مشترى و مى‏پیمایند در ان حال آواز صور برآید و هر دو در مقام خویش بمیرند یکى ترازو در دست دارد و بار مى‏سنجد ناگاه مرده بیفتد و ترازو هم چنان در دست وى، یکى گاو میدوشد یکى آب میکشد هر کس بر سر شغل خویش و از قیامت و رستاخیز بیخبر که ناگاه ایشان را صعقه افتد، اینست که رب العالمین فرمود: فلا یسْتطیعون توْصیة و لا إلى‏ أهْلهمْ یرْجعون.


«و نفخ فی الصور» این نفخه سوم است نفخه بعث که خلق از گورها برآیند، و ذلک قوله: فإذا همْ من الْأجْداث إلى‏ ربهمْ ینْسلون الاجداث القبور، واحدها جدث «ینْسلون» اى یخرجون من القبور احیاء، نسل، اى خرج من مضیق، و منه قیل للولد: نسل لخروجه من بطن امه، و الصور قرن فیه ارواح الموتى ینفخ فیه. و ذهب ابو عبید الى انه جمع صورة کصوفة و صوف، اى تنفخ فى الاجسام فیحیون «فإذا همْ من الْأجْداث إلى‏ ربهمْ ینْسلون» یسرعون.


قالوا یا ویْلنا منْ بعثنا منْ مرْقدنا قال ابن عباس و قتادة: انما یقولون هذا لان الله تعالى یرفع العذاب عنهم بین النفختین فیرقدون فاذا بعثوا بعد النفخة الآخرة و عاینوا القیمة دعوا بالویل. و قال اهل المعانى: ان الکفار إذا عاینوا جهنم و انواع عذابها صار عذاب القبر فى جنبها کالنوم فقالوا: «منْ بعثنا منْ مرْقدنا»، ثم قالوا: «هذا ما وعد الرحْمن و صدق الْمرْسلون»، اقروا حین لم ینفعهم الاقرار. و قیل: قالت الملائکة لهم: «هذا ما وعد الرحْمن و صدق الْمرْسلون».


«إنْ کانتْ» یعنى ما کانت «إلا صیْحة واحدة» یعنى النفخة الآخرة، «فإذا همْ جمیع لدیْنا محْضرون» للحساب و الخصومات. هلاک ایشان بصیحه‏اى و بعث و احیاء ایشان بصیحه‏اى، میگوید: نباشد مگر یک بانگ چون بنگرى همه بهم نزدیک ما حاضر کردگان باشند، همانست که گفت: «و حشرْناهمْ فلمْ نغادرْ منْهمْ أحدا». و گفته‏اند: صیحه بعث آنست که اسرافیل گوید بر صخره بیت المقدس: ایتها العظام البالیة هلموا الى العرض على جبار الجبابرة.


فالْیوْم لا تظْلم نفْس شیْئا و لا تجْزوْن إلا ما کنْتمْ تعْملون یجوز ان یکون «ما» مفعولا، و یجوز ان یکون تقدیره: بما کنتم تعملون، فحذف الجار، و نظیر هذه الآیة قوله: الْیوْم تجْزى‏ کل نفْس بما کسبتْ، لا ظلْم الْیوْم و قوله: و وفیتْ کل نفْس ما عملتْ و قوله: و إنما توفوْن أجورکمْ یوْم الْقیامة و قوله: و یوْم یرْجعون إلیْه فینبئهمْ بما عملوا.